تدوین چارچوب مفهومی برنامهریزی مشارکتی محله محور در شهرهای ایرانی؛ مطالعه موردی: محلههای سیروس، جوادیه و هفتچنار شهر تهران
محورهای موضوعی : شهرسازی اسلامی
محمد قاسمی سیانی
1
,
ایرج قاسمی
2
,
حسین حیدری
3
*
1 - عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاددانشگاهی، تهران، ایران
2 - عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاددانشگاهی، تهران، ایران
3 - عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاددانشگاهی، تهران، ایران
کلید واژه: برنامهریزی کالبدی- فضایی, برنامهریزی مشارکتی, شهرهای ایرانی, بافت های فرسوده,
چکیده مقاله :
امروزه مشارکت در امور اجتماعی از اصول اصلی توسعه پایدار به حساب میآید. در حوزه مدیریت شهری نیز قدرت یافتن شهروندان و تاثیرگذاری آن ها در امور شهری هسته اصلی رهیافت مشاركتی است. به طوریکه در بازآفرینی بافت های فرسوده طی سه دهه اخیر از این رهیافت به عنوان كلید حل مشكلات و اجرای موثر برنامههای نوسازی یاد شده است. اما تجارب نشان میدهد آنچه که با عنوان مشارکت در مدیریت شهری در ایران مورد توجه قرار گرفته بیشتر ناظر بر تأمین مالی و استفاده ابزاری از مشارکت است. در این مقاله تلاش شده است با مطالعه تجربه نوسازی در سه محله سیروس، جوادیه و هفتچنار تهران كه با رویکرد برنامهریزی کالبدی - فضایی و برنامهریزی مشارکتی اجرا شده است ضمن احصاء موانع مشارکت، الگویی برای اجرای پروژههای آتی ارائه شود. روش تحقیق این مطالعه کیفی و از تکنیک مصاحبه استفاده شده است. حجم نمونه 30 نفر از مدیران و کارشناسان نوسازی است که در این پروژهها و یا پروژههای مشابه فعالیت داشتهاند. نتایج بدست آمده بیانگر آن است که موانع موجود در دو دسته عوامل ساختاری و عاملیتی قابل دستهبندی است. بدین صورت عوامل ساختاری در سطح کلان شامل ساختارهای سازمانی و در سطح خرد شامل عوامل حقوقی (قوانین و مقرارت) و عاملیت در دو سطح خرد یعنی عوامل فردی و سطح کلان یعنی بعد سازمانی در جلب مشارکت شهروندان مانع ایجاد می کنند. بنابراین برای جلب مشارکت مردم باید این عوامل ساختاری و عاملیتی با یکدیگر هماهنگ کرده و تعامل مثبت و دوسویه بین آن ها برقرار نمود.
Today, participation in social affairs is one of the main principles of sustainable development. In the field of urban management, empowering citizens and influencing them in urban affairs is the core of the participatory approach. So that in the regeneration of worn tissues during the last three decades, this approach has been mentioned as the key to problem solving and effective implementation of renovation programs. But experience shows that what has been considered as participation in urban management in Iran is more about financing and instrumental use of participation. In this article, an attempt has been made to study the experience of renovation in three neighborhoods of Sirus, Javadieh and Haftchenar, Tehran, which has been implemented with the approach of physical-spatial planning and participatory planning, while enumerating barriers to participation, to provide a model for future projects. The research method of this study is qualitative and the interview technique has been used. The sample size is 30 renovation managers and experts who have worked in these or similar projects. The results indicate that the barriers can be classified into two categories of structural and factor factors. Thus, structural factors at the macro level, including organizational structures, and at the micro level, including legal factors (laws and regulations) and agency at the two micro levels, ie individual factors and macro level, ie the organizational dimension, create obstacles to citizen participation. Therefore, in order to attract people’s participation, these structural and factor factors must be coordinated with each other and a positive and two-way interaction must be established between them.
اكبرپورسراسكانرود، محمد؛ پوراحمد، احمد؛ عمران زاده، بهزاد (1390)، «ارزيابي ميزان مشارکت مردم در بهسازي و نوسازي بافت هاي فرسوده، نمونه موردي: محله سيروس تهران»، فصلنامه جغرافیا و برنامهریزی، دوره 16، شماره 36.
امیری، محمد؛ نشاط، احمد (1395)، «بررسی نقش مشارکت شهروندان در نوسازی و بهبود بافت فرسوده با رویکرد مدیریت شهری (مطالعه موردی: منطقه 12 شهرداری تهران)»، فصلنامه تحقیقات جغرافیای انسانی، جلد 48، شماره 3، 539-523.
ایمان، محمدتقی؛ نوشادی، محمودرضا (1390)، «تحلیل محتوای کیفی»، فصلنامه پژوهش، سال سوم، شماره دوم، 15-44.
پارکر، جان (1383)، ساختاربندی، ترجمه امیر عباس سعیدی پور، انتشارات اشیان، تهران، چاپ اول.
توسلی، محمود (1376)، طراحی شهری در بافت قدیم شهر یزد، انتشارات مركز مطالعات و تحقیقات شهرسازی و معماری وزارت مسكن و شهرسازی.
رضوی، سید میلاد (1386)، «نقش سازمان های مردم نهاد در ارتباط با محیط زیست پایدار»، اولین همایش ملی ارزیابی مدیریت وآمایش محیط زیستی در ایران، همدان، مجموع مقالات، 143- 172.
ریتزر، جورج (1374)، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، محسن ثلاثی، انتشارات علمی.
زیاری، کرامت اله (1377)، «بررسی و ارزیابی سیاستهای نوسازی و نوسازی بافت های فرسوده شهری مطالعه موردی: شهر یزد»، مجله جغرافیای انسانی، سال دوم، شماره اول، زمستان، 22-43.
زیاری، کرامت اله، آروین، محمود، و شهرام بذرافکن (1397)، «بررسی تأثیر سرمایهی اجتماعی بر تحقق شهر سالم (مطالعهی موردی: بندر ماهشهر)»، مطالعات جامعه شناختی شهری (مطالعات شهری)، دوره 9، شماره 29، 127- 158.
سعیدنیا، احمد (1395)، مدیریت شهری، کتاب سبز راهنمای شهرداریها؛ نشر سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور، تهران.
سلمانی مقدم، محمد؛ علوی، سیدفاطمه؛ گنابادی، حامد (1395)، «بررسی و تحلیل مشارکت پذیری مردمی در نوسازی و بهسازی بافت فرسوده شهری (نمونه موردی: تابیاد)»، فصلنامه جغرافیا و برنامهریزی چشمانداز زاگرس، دوره هشتم، شماره 28.
سهیلی وند، لیلا و محمد اکبرپور سراسکانرود، (1390)، «مفهوم مشارکت شهروندان در بهسازی بافت فرسوده محله سیروس تهران»، سومین کنفرانس برنامهریزی و مدیریت شهری، مشهد، کتاب مجموع مقالات، 87-112.
شماعی، علی؛ پوراحمد، احمد (1384)، بهسازی و نوسازی شهری از دیدگاه علم جغرافیا، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، تهران.
عسگری، نقی (1391)، تامین مالی در نوسازی و بهسازی بافت های فرسوده، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی.
علویتبار، علیرضا (1379)، الگوهای مشارکت شهروندان در اداره امور شهرها، انتشارات مرکز مطالعات و برنامهریزی کشور.
غفاری، غلامرضا (1389) جامعه شناسی مشاركت، نشر نزدیك، تهران.
غفاری، غلامرضا؛ جمشیدزاده، ابراهیم (1390)، مشاركتهای مردمی و امور شهری (بررسی موانع، مشكلات و راهكارهای توسعه مشاركتهای مردمی، نشر جامعه و فرهنگ، تهران.
قاسمی، ایرج (1389)، بازنگری رویكرد نظری و معیارهای شناسایی بافت فرسوده شهری(با تاكید بر توسعه پایدار بافت فرسوده شهر تهران)، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی.
قانون حمایت از احیاء، بهسازی و نوسازی بافت های فرسوده و ناکارآمد شهری (1389)، مصوب یکشنبه مورخ دوازدهم دی ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و نه مجلس شورای اسلامی.
محسنی تبریزی، علیرضا (1379)، «مبانی نظری و تجربی وندالیسم، مروری بر یافتههای یک تحقیق»، فصلنامه علوم اجتماعی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران، سال ششم، شماره 23، 46-65.
مریدسادات، پروین؛ محمدیان، سارا (1397)، «دلایل مشارکت در بهبود و نوسازی بافت فرسوده شهری (مطالعه موردی: محله خیرآباد در شهر بیرجند)»، فصلنامه محیط زیست، دوره 11، شماره 42، 64-139.
مغانلو، مونا (1389)، جایگاه مشارکت مردمی در بهسازی و نوسازی بافت فرسوده و عوامل موثر بر ارتقاء آن، محدوه مرکزی محله جوادیه، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی.
مولایی هشجین، نصراله و صالحی بابامیری، چیا (1396)، «مدل پیشنهادی راهبرد مهندسی جغرافیایی فضا در برنامهریزی منطقهای ایران»، فصلنامه جغرافیایی سرزمین، دوره اول، شماره 1، 1- 22.
موسوی، سیدیعقوب؛ قاسمی سیانی، محمد؛ مصطفوی، انور (1396)، «بررسی عوامل اجتماعی - فرهنگی موثر بر کندی روند نوسازی و بهسازی بافت فرسوده شهری، مطالعه موردی جمعیت ساکن در بافت فرسوده منطقه 12 شهر تهران»، فصلنامه پژوهشهای انسانشناسی ایران، دوره 7، شماره 2، 71-92.
نقدی، احمد؛ کولیوند، شهرام (1394)، «بررسی مشارکت اجتماعی شهروندان در بهسازی و نوسازی منسوجات شهری (مطالعه موردی بافت منحنی خیابان مدرس کرمانشاه)»، فصلنامه مطالعات مدیریت شهری، بهار، دوره 7، شماره 21، 20-1.
هاشم نژاد، هاشم؛ بهزادفر، مصطفي؛ صالح صدق پور، بهرام و سيديان سيدعلي (1391)، «تبيين مدل نقش ساختاري طراحي براي جلب مشارکت مردمي در فرايند معاصرسازي بافت هاي فرسوده محلات شهري ايران (نمونه موردي: محله سيروس تهران)»، نشریه صفه، دوره دوم، شماره 58، 75- 88.
Colman, J. (1988), “Social Capital in theCreation of Human Capital”, in: American, Journal of Sociology, 94-120.
Dahrendorf, ralf. (1958), “toward a theory of social conflict”, journal ofconflict resolution, No. 2, 170-183.
Giddens, A. (1984), The Constitution of Society: Outline of the Theory of Structuration, Cambridge: Polity press.
Krippendorff, k. (2004), Content Analysis – An Introducrion to its Methodology: sage, P 148.
Qoutri, John (2000), structuration, translated by Hossain Ghazaryan, Ney press.
Pierson, Christopher (2005), Conversation with Anthony Giddens: making sense of modernity, translated by Aliasghar Saeidi, Tehran, Kavir press.
Rader,s (2007), Qnalitative Methods of Data Analysis: swiss- FederalInstitute of Technology. Zurich.
Ron van Lammeren (2007), Validation of an agent-based model for spatial planning: A role-playing approach, Journal Environment and Urban Systems, Volume 34, pp 58-92.
wiryam .C. (1998), Introducing qualitative research in psychology: adventures in theory and method. 2nd ed. ed. Maidenhead: McGraw-Hill Open University Press.
Neuman LW. (2000), Social research methods. 6th ed. Upper Saddle River, NJ: Pearson Education.
Glaser, B., & Strauss, A. (1967), The Discovery of Grounded Theory: Strategies for Qualitative Research. Mill Valley, CA: Sociology Press. Journal, Sociology Mind, Vol.6 No.4
Cliff, Hague, and Paul Jenkins (2001), Place Identity, practicing and planning.
Almond, Gabriel A., (2010), “The Development of Political Development”, Understanding Political Development, (ed.), Myron Weiner and Samuel Huntington. Boston: Little Brown.
Putnam R. D (1995), The Prosperous Community: Social Capital and Public Life, The American Prospect [Internet], (13), pp.35-42.
Jeroen Jansen, Gijsbert Erkens, Gellof Kanselaar, Jos Jaspers (2007), Visualization of participation: Does it contribute to successful computer-supported collaborative learning, Journal Computers & Education. Volume 49.pp 137-165.
تمامی اصلاحات بر روی همین فایل انجام شود.
تدوین چارچوب مفهومی برنامهریزی مشارکتی محله محور در شهرهای ایرانی
مطالعه موردی: محلههای سیروس، جوادیه و هفتچنار شهر تهران
محمد قاسمی سیانی1
ایرج قاسمی2
حسین حیدری*3
چكیده:
امروزه مشارکت در امور اجتماعی از اصول اصلی توسعه پایدار به حساب میآید. در حوزه مدیریت شهری نیز قدرت یافتن شهروندان و تاثیرگذاری آنها در امور شهری هسته اصلی رهیافت مشاركتی است. به طوریکه در بازآفرینی بافتهای فرسوده طی سه دهه اخیر از این رهیافت به عنوان كلید حل مشكلات و اجرای موثر برنامههای نوسازی یاد شده است. اما تجارب نشان میدهد آنچه که با عنوان مشارکت در مدیریت شهری در ایران مورد توجه قرار گرفته بیشتر ناظر بر تأمین مالی و استفاده ابزاری از مشارکت است. در این مقاله تلاش شده است با مطالعه تجربه نوسازی در سه محله سیروس، جوادیه و هفتچنار تهران كه با رویکرد برنامهریزی کالبدی - فضایی و برنامهریزی مشارکتی اجرا شده است ضمن احصاء موانع مشارکت، مدلی برای اجرای پروژههای آتی ارائه شود. روش تحقیق این مطالعه کیفی و از تکنیک مصاحبه استفاده شده است. حجم نمونه 30 نفر از مدیران و کارشناسان نوسازی است که در این پروژهها و یا پروژههای مشابه فعالیت داشتهاند. نتایج بدست آمده بیانگر آن است که موانع موجود در دو دسته عوامل ساختاری و عاملیتی قابل دستهبندی است. بدین صورت عوامل ساختاری در سطح کلان شامل ساختارهای سازمانی و در سطح خرد شامل عوامل حقوقی (قوانین و مقرارت) و عاملیت در دو سطح خرد یعنی عوامل فردی و سطح کلان یعنی بعد سازمانی در جلب مشارکت شهروندان مانع ایجاد میکنند. بنابراین برای جلب مشارکت مردم باید این عوامل ساختاری و عاملیتی با یکدیگر هماهنگ کرده و تعامل مثبت و دوسویه بین آنها برقرار نمود.
کلید واژهها: برنامهریزی کالبدی- فضایی، برنامهریزی مشارکتی، شهرهای ایرانی، بافتهای فرسوده.
مقدمه
نتایج مثبت برنامهریزی با شهروندان انکارناپذیر است. در سالهای اخیر موضوع مشارکت شهروندان در برنامهریزی در اغلب کشورها بسیار مورد توجه قرار گرفته و سعی شده است امکان مشارکت عمومی در سطوح گوناگون برنامهریزی و تصمیمسازی فراهم شود. از ابتدای دهه 1970 با توسعه رویکردهای عدالتمحور، برنامههای کالبدی- فضایی چهره دیگری به خود گرفت. حذف و یا کاهش نابرابریهای توسعه در ابعاد مختلف، در این سیاستها جایگاه ویژهای پیدا کرد. برنامهریزی کالبدی- فضایی با تغییر فعالیتها در فضا و تغییر ارتباطات میان آنها از طریق تغییر شکل کاربری زمین بر کاهش یا افزایش نابرابری تاثیر گذاشت. این نوع برنامهریزی درصدد تنظیم رابطه بین فعالیت و فضا است و از این نظر میتوان برنامهریزی فضایی را مرحله طراحی برای برنامهریزی فیزیکی – کالبدی تلقی کرد (مولایی و صالحی، 1396: 2). با رشد شهرنشینی و افزایش جمعیت شهرها، برنامهریزی کالبدی – فضایی برای تامین مسکن و رفع مشكلات توسعه شهری بیش از گذشته اهمیت پیدا کرد. برای پاسخگویی به این نیاز جدید سیاست توسعه درونی و بیرونی شهرمورد توجه برنامهریزان قرار گرفت. توسعه درونی از طریق بهسازی و نوسازی بافتهای درونی شهرها؛ و توسعه بیرونی با توسعه فیزیكی شهرهای موجود و ایجاد شهرهای جدید (زیاری، 1377: 33) دنبال شد.
با توسعه بیرونی شهرها و تغییر فعالیت و کاربری بافتهای مرکزی شهر و ناهماهنگی بین نیازهای جدید و بافت موجود، بخشی از شهر فرسوده و ناکارآمد شد. با تغییر بافت اجتماعی بافتهای فرسوده شهری بخصوص تبدیل شدن این بافتها به محل و مأمنی برای بزهكاری و رشد ناهنجاری، تنزل رتبه اجتماعی این گونه بافتها، مداخله در آنها برای بهسازی و نوسازی از اولویتهای برنامههای مدیریت شهری قرار گرفت. این مساله در شهر تهران با توجه به گستردگی و وسعت موضوع (3 هزار 268 هكتار بافت فرسوده) تراكم بالای جمعیت، در سالهای اخیر دغدغهی اصلی مدیریت شهر تهران بوده است. با چرخش رویکرد نوسازی بافتهای فرسوده از کالبد محوری به انسان محوری، برنامهریزی مشارکتی نیز از درون طرحهای راهبردی رشد کرد؛ جان مایه رویکرد انسان محوری این بود که عملیاتی کردن اقدامات اجرایی و حل معضلات و مسائل شهری بدون مشارکت مردم تحقق نمییابد. مبانی برنامهریزی مشارکتی در نقد برنامهریزی «خِردگرا» شکل گرفت. صاحبنظرانی مانند «فارستر»، «پتسی هیلی» و «چارلز هوک» بیش از دیگران، موضوع مشارکت شهروندان در برنامهریزی شهری را در چهارچوب فلسفهی «کنش ارتباطی» (هابرماس) گسترش دادند. پایگان این نظریه بر «گفتوگو» میان کنشگران و ذینفعان توسعهی شهری استوار شده است و برنامهریزان نقش «تسهیلگری» یا «میانجیگری» را در فرایند گفتوگو و ارتباط سازی ایفا میکنند. پیش نیاز این شیوه برنامهریزی، دمکراسی و سپردن کار مردم به مردم است. مشارکت اجتماعات محلی و نهادهای مردم محور با اعتقاد به عدالت اجتماعی و آزادی شهروندان پشتیبانی میشود.
نخستین تجربهی برنامهریزی مشارکتی در ایران به تشکیل سازمان عمران و بهسازی بافتهای فرسودهی شهری باز میگردد. این سازمان در سال 1376 به منظور سیاستگذاری، برنامهریزی و اجرای برنامههای توسعهی موزون، متعادل و پایدار شهری، همچنین به منظور استفاده از ظرفیتهای کالبدی، اقتصادی و اجتماعی، و جلوگیری از گسترش بیرویهی شهرها تشکیل شد. این سازمان در سال 1382، سیاست جدیدی برای «مشکلات بافتهای فرسودهی شهری» اتخاذ کرد. این سیاست تحت تأثیر الگوی پیشنهادی سازمان ملل و بانک جهانی تحت عنوان «راهبرد توسعهی شهری (CDS) » بر پایهی جلب مشارکت ساکنین بافتهای فرسوده تاکنون پیگیری میشود. برای تحقق این برنامه، دولت مهمترین فعالیتهای خود را بر سیاست «بسترسازی» متمرکز ساخت، به طوری که ضمن ایجاد زمینههای لازم برای حضور و مشارکت مردم در برنامههای بهسازی، تسهیلات لازم برای آن دسته از ساکنین فراهم آورد که توان لازم برای ورود به فرایند بهسازی را ندارند. سیاستهای مورد عمل، علاوه بر توجه به ظرفیتهای موجود، ابعاد جامعتری از مسائل را نیز مورد توجه قرار داد. دولت مرکزی ضمن تفویض و واگذاری امور شهری به کارگزاران محلی، از درگیری و دخالت مستقیم در پروژههای اجرایی پرهیز میکند. تأمین منابع مالی برنامههای بهسازی و نوسازی شهری به جای تکیه بر بودجهی عمومی دولت، بر محور مشارکت با بخش خصوصی و خود ساکنان و مالکان استوار است. ولی تجارب نشان داد که این رویکرد در عمل با چالشهای جدی همراه است؛ مهمترین مساله در سپردن امور به شهروندان، تفویض اختیار انجام امور توسط نهادهای متولی و ساختار اداری است. اما ساختار اداری و حقوقی مدیریت شهری و برنامهریزی شهری در ایران خالی از رویکرد مشارکتی است. بررسی مجموعه مقررات شهرسازی و معماری ایران مصوب شورای عالی شهرسازی و معماری، نشان میدهد که چنین رویکردی در نظام برنامهریزی کشور وجود ندارد، به طوری که حتی کاربرد اصلاحاتی نظیر «شهروند» و «مردم» در متون مقررات عمومی شهرسازی برای یک مورد هم مشاهده نمیشود و سازوکارهای حضور «شهروند» در فرایند تصمیمگیری نادیده گرفته شده است (صرافی و عبداللهی، 1387: 120). به همین دلیل علیرغم اعطای مشوقهای لازم، موانع و مشكلات متعددی برسر جلب نظر مردم برای احیاء و نوسازی این بافتها وجود داشته است مشكلاتی از قبیل تأمین مالی در بافتهای فرسوده (عسگری، 1391) و یا رویكرد صرفاً کالبدی در نوسازی بافتهای فرسوده (قاسمی، 1389) باعث شده است تا موفقیت طرح تحت تاثیر قرار گیرد. به همین دلیل نهادها و سازمانهای دخیل در امر برنامهریزی و نوسازی و بهسازی بافتهای فرسوده، جهتگیری مداخله را به سوی الگوی مشاركتی در سطوح برنامهریزی، طراحی و اجرا هدایت کردند. البته مسائل و مشکلات این حوزه بسیار فراتر از این است و راهحلهای مختلفی نیز برای حل این موضوع پیشنهاد شده است: سهیلیوند و اکبرپور (1390) در بررسی نقش شهروندان مردم در مشارکت نوسازی بافتهای فرسوده شهری محله سیروس، اتخاذ رویکرد مشارکتی را بهترین راهحل بهسازی و نوسازی محله سیروس عنوان کرده است. امیری و نشاط (1395) نیز در مطالعه نوسازی منطقه 12 شهر تهران به این نتیجه رسیدند که حل مشکلات بهسازی و نوسازی بافتهای فرسوده، با مدیریت شهری، مرمت و مشارکت مردم رابطة مستقیم دارد. نقدی و کولیوند (1394) نیز پایین بودن انگیزه مردم برای مشارکت اجتماعی و عدم توافق نظر سازمانهای متولی نوسازی از مهمترین موانع نوسازی برشمردهاند. نتایج پژوهش زیاری و همکاران (1397) نیز نشان داد که رابطه مستقیم و مثبتی بین شاخصهای سرمایه اجتماعی بهجز شاخص اعتماد نهادی با متغیر تمایل به نوسازی برقرار است. براساس یافتههای مریدسادات و محمدیان (1397) احساس تعلق، اعتماد و انسجام اجتماعی، دسترسی به خدمات، طرحها و اقدامات حمایتی و توسعه نهادی و ظرفیت سازی بر مشارکت مردم در بهسازی و نوسازی بافت فرسوده تاثیر دارند. در این پژوهش همچنین بیشترین تمایل به مشارکت در بعد تصمیمگیری و کمترین تمایل به مشارکت در بعد مالی مشاهده شد.
طرحهای بهسازی و نوسازی، طرحهایی هستند که در چهارچوب طرحهای توسعه شهری (اعم از جامع و تفصیلی) به منظور اجرای برنامههای احیاء، بهسازی و نوسازی شهری با رعایت اصول شهرسازی، فنی و معماری تهیه میشود. این طرحها در برگیرنده کاربریهای جدید و مورد نیاز محدوده معینی از بافتهای فرسوده و ناکارآمد شهری بوده و اجرای آنها متضمن تامین خدمات عمومی و زیرساختهای شهری است (قانون حمایت از احیاء، بهسازی و نوسازی بافتهای فرسوده و ناکارآمد شهری، 1389). تهیه طرحها و برنامههای احیاء، بهسازی و نوسازی بر اساس تقاضای واقعی ساکنان و به فراخور ویژگیهای اقتصادی، اجتماعی و کالبدی بهمنظور بهبود کیفیت زندگی، تقویت و ارتقای هویت محدودهها و محلههای هدف انجام میپذیرد. برای مداخله در بافتهای فرسوده چنانچه از تلفیق برنامههای توسعه فیزیکی- کالبدی با برنامههای توسعه اقتصادی- اجتماعی استفاده شود توسعه پایدار شهری را به همراه خواهد داشت (شماعی و پوراحمد، 1384: 60). برنامهریزی کالبدی- فضایی یک مفهوم چند لایه است (Jeroen Jansen et al, 2007: 141) که توسط بخش دولتی برای توزیع آینده فعالیتها در فضا مورد استفاده قرار میگیرد. هدف از این برنامهریزی تدوین راهبرد استفاده بهتر و منطقیتر از زمین، ایجاد تعادل در توسعه و حفاظت از محیط زیست برای رسیدن به اهداف اجتماعی و اقتصادی است (Ron van Lammeren, 2007: 89). تجربههای نظری و عملی در سالهای اخیر نشان داد که بدون مشارکت مردم و نهادهای غیردولتی الگوهای برنامهریزی موفق نبودهاند (رضوی، 1386: 168). از این رو، رویكرد «مشاركت محوری» در برنامهریزی کالبدی - فضایی و برنامههای مدیریت شهری تقویت شده است. اهمیت یافتن نقش مردم در اداره امور زندگی اجتماعی خود، درس گرفتن از تجارب و روندهای توسعه شهری در دهههای گذشته، لزوم انطباق طرح ها و الگوهای برنامهریزی با نیازها و خواستهای مردم، عدم توانایی مالی دولتها در نوسازی و بهسازی امور، پیچیدگی فزاینده زندگی شهری و تنوع فرهنگی شهروندان، در تقویت رویكرد مشاركت محوری مؤثر بودهاند. در جدول زیر الگوهای برنامهریزی و مبانی فکری آنها در دورههای زمانی مختلف نشان داده شده است.
جدول شماره 1: الگوهای برنامهریزی شهری در دروههای مختلف
الگو | دوره | مبانی فکری و علمی | اهداف | الگوی طرحهای توسعه |
برنامهریزی سینوپتیک | تا۱۹۳۰ | خردِ مهندسی، بخشی، مدیریت متمرکز دولتی | عمران فیزیکی، تک بعدی | طرحریزی شبکهبندی طرحهای هادی شهری |
برنامهریزی جامع | ۱۹۲۰تا ۱۹۶۰ | خردگرایی، اثباتگرایی مدیریت متمرکز دولتی | هدایت و کنترل، توسعه همه جانبه کالبدی | طرحهای جامع و تفصیلی، طرح آمایش |
برنامهریزی ساختاری | ۱۹۷۰تا ۱۹۹۰ | نگرش سیستمی، نظریهی ساختارگرایی | توسعهی همهجانبه شهر و منطقه در مقیاس کلان و خُرد | طرحهای ساختاری، سطحبندی سیستمهای شهری و منطقهای و طرحهای محلی |
برنامهریزی راهبردی | 1980 تا کنون | عقلانیت استراتژیک، نگرش راهبردی، توسعه پایدار | تأمین توسعهی پایدار، ادغام تصمیمگیری و تصمیمسازی، راهنمای عمل | سطحبندی کلان و خرد، مرحلهبندی استراتژیک/ محلی، یکپارچگی برنامهریزی عملیاتی |
برنامهریزی مشارکتی | 1990 تاکنون | عقلانیت ارتباطی دمکراتیک، خردجمعی، پسا اثبات گرایی، ارزشهای بومی و محلی | تعامل دمکراتیک استراتژیهای ارتباطی، آگاه کردن شهروندان به اطلاعات سیاسی و تکنیکی اجتماع محور | طرحهای مشارکتی، بافتهای تاریخی و فرسوده شهری، طرحهای محلی محله محور و مشارکت اجتماعات محلی |
ماخذ: Cliff and Jenkins, 2001: 25 نقل از سعیدنیا، ۱۳۹۵
مشاركت فرایندی اجتماعی، عمومی، یكپارچه و چندگانه، چندبعدی و چندفرهنگی است كه هدف آن كشاندن همه مردم به ایفای نقشی در همه مراحل توسعه است (qoutri, 2000: 37). فضای كنش اجتماعی جامعه در سه حوزه دولتی، عمومی و خصوصی صورت میگیرد؛ حوزة عمومی محدودهای است كه متعلق به همگان بوده و مفهوم شهروندی در آن شكل میگیرد و مشاركت اجتماعی بروز مییابد (غفاری، 1389: 11). در بررسی دیدگاهها و نظریههای مشاركت، دو رویكرد عمده را میتوان تشخیص داد: نگرش خرد و نگرش كلان. در سطح خرد، بر انگیزهها، گرایشها و رفتارها تأكید می شود و در سطح كلان، زمینهها، شرایط و عناصر ساختاری مورد توجه قرار می گیرد (ریترز، 1374: 116). نگرشهای جدید بر تلفیق سطوح خرد و کلان تاکید دارند. از این رو، مشاركت دارای دو بخش ذهنی و رفتاری است. بخش ذهنی، تمایلات و گرایشهای فردی و بخش رفتاری، فعالیتهای داوطلبانه جمعی را مدنظر میدهد (علوی تبار، 1379: 20). در هر دسته نظریههای متعددی مطرح میشوند. ماكس وبر بر نظام باورها، گرایشها و تأثیرات آن بر مشاركت تمرکز نموده و روشه از خودبیگانگی و احساس بیقدرتی را عامل موثر در عدم انجام فعالیت جمعی و مشاركتی بیان نموده است (محسنی تبریزی، 1379: 52). مکتب ساختگرایی معتقد است که مشارکت اجتماعی مردم جزئی از ساخت اجتماعی هر جامعه را تشکیل میدهد. از نظر صاحبنظران این مکتب، روابط پایدار نهادینهشده در جامعهاند که میزان مشارکت افراد را تحت تأثیر قرار میدهند. مشارکت اجتماعی توده مردم، ساخت جامعه را حفظ میکند و موجب بقا و ادامه حیات آنها میشود. برای بالا بردن مشارکت افراد یا گروهها در جامعه باید تغییرات اساسی در ساختهای گوناگون جامعه ایجاد شود. در مکتب ساختگرایی به نظرکلمن سرمایه اجتماعی ترکیبی از ساختارهای اجتماعی است که تسهیل کننده کنشهای معینی از کنشگران در درون این ساختارها است (Colman, 1988: 98). مکتب کارکردگرایی توجه خود را به نقشها و کارکردهایی معطوف میدارد که مشارکت افراد یا گروهها در جامعه موجب پدید آمدن آنها میشود. از نظر طرفداران این مکتب عملکرد یا فونکسیونی که مشارکت گروه یا طبقه خاصی در جامعه بهوجود میآورد، حائز اهمیت است. زیرا در نتیجه این کارکردها، نظام اجتماعی میتواند به حیات خود ادامه دهد و انسجام اجتماعی و وفاق جمعی را پدید آورد. در این مکتب، نقشی که هر جزئی از ساخت اجتماعی در رابطه با کل در جهت یکپارچگی ایفا میکند، حائز اهمیت است. در این مکتب سرمایه اجتماعی و مشارکت مردمی مواردی را در بر میگیرد که همكاری متقابل و هماهنگی را در جهت منافع مشترك تسهیل کند (Putnam, 1995: 67). پیروان نظریه تضاد، نقطه تمركز خود را پیرامون مشاركت، بر ساختار و روابط قدرت و نیز مباحثی همچون نابرابری، حوزه عمومی و نظام متمركز و دیوانسالار معطوف میدارند. این مکتب مشارکت اجتماعی را در قالب روابط طبقاتی، مبادله نابرابر و کشمکش و ستیز میان گروهها مورد توجه قرار میدهد. نظریهپردازان مکتب تضاد، روح جمعی و انسجام اجتماعی را مورد غفلت قرار میدهند. این مکتب، معنای عام و واقعی مشارکت را در جامعهای آرمانی و بیطبقه جستوجو میکند. این رویكرد همان طور كه جامعه را محملی برای مبارزه میان صاحبان قدرت و توده مردم می دانند، مشاركت را نیز از همین زاویه می نگرند و نشان میدهند كه چگونه عدم تقسیم قدرت، مانعی جدی پیش پای تحقق ورود توده مردم به عرصه اداره جامعه می نهد. در این مکتب بر روابط «اقتداری» كه در آنها بعضی از موقعیت ها «حقوق قبول شده» یا «هنجاری» برای تسلط بر دیگران را دارند، تاکید می شود (Dahrendorf, 1958: 170). در رویکرد کارکردی– ساختی ابعاد ارزشی و هنجاری كنش و عمل مشاركت در نزد كنشگران اجتماعی اهمیتی اساسی پیدا میكند. به گونهای كه آمادگیهای روانی- اجتماعی، كه توسط نظام معانی و ابعاد ارزشی و هنجاری حاكم بر ذهن كنشگران تعریف می شوند، نیت كنشگران را برای ورود به عمل مشاركتی تعیین میكند. در رویكرد كاركردی- ساختاری، جوامع یا واحدهای كوچكتر مانند نهادها و سازمانها به عنوان سیستم، مفهوم سازی شده و سعی در بیان ویژگیهای ساخت اجتماعی آنها بر حسب میزان مشاركت و كاركردشان درحفظ نظام به عنوان یك واقعیت زنده می شود. بنابراین در این رویكرد با دیدی نظاممند، مسائلی چون انسجام اجتماعی، تعادل و عدم تعادل به نوعی تطور و تحول جوامع در قالب نظمی پویا مورد توجه قرار میگیرد که این فرایند با تمایز ساختها و استقلال درونی تعریف می شود (Almond, 2010: 71). تحلیل كاركردی از مشاركت بر كنش مشاركتكنندگان با توجه به زمینههای عاطفی و شناختی آنها تاكید دارد. از دیدگاه بسیاری از دانشمندان این رویكرد، انسجام اجتماعی پایه نظم اجتماعی را تشكیل داده و گسترش زمینههای وفاق و همبستگی، موجبات فعالیت و مشاركت گسترده افراد جامعه را فراهم می آورد. این گروه اصولاً در قالب الگوی نوسازی در سطوح اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و نظریه نهادی توسعه با تاكید بر سطوح فردی و میانی كه معطوف به نظام شخصیت، فرآیندها و نهادهای اجتماعی است، شناسایی موانع مشاركتی را مورد توجه قرار دادهاند. به نظر آنها بدون رشد شخصیت اجتماعی، مشاركت مؤثر، آگاهانه و داوطلبانه تحقق پیدا نمیكند (غفاری و جمشیدزاده، 1390: 79).
با توجه به پیچیدگی و ابعاد متعدد و چندگانه واقعیت اجتماعی و پرهیز از هر نوع تقلیلگرایی برای تبیین مشاركت اجتماعی در دو دهه اخیر، در ادبیات توسعه، پارادایم تركیبی رشد یافته كه معتقد است در تبیین واقعیتها و فرآیندهای اجتماعی باید نگاهی كلگرایانهتر داشت و نوعی كثرتگرایی روش شناختی را پذیرفت و به ابعاد و ساحتهای مختلف در سطوح فردی و كلان و نیز اثرگذاری و رابطه متعامل بین كنشگران و ساختارهای اجتماعی توجه نمود. در این ارتباط نظریه ساختیابی «گیدنز» اهمیت درخور توجهی دارد. به نظر گیدنز علوم اجتماعی هم با ساخت و هم با عاملیت سروكار دارد و نمیتوان تقدم یكی بر دیگری را مشخص نمود. به نظر گیدنز، محدوده اصلی مطالعات علوم اجتماعی بر اساس نظریه ساختیابی، نه تجربه فردی و نه وجود هر نوع تمامیت اجتماعی است، بلكه «پراكسیس اجتماعی» است، كه در طول زمان و مكان نظم مییابد. نقطه عزیمت گیدنز، نه آگاهی فردی و نه ساخت اجتماعی است، بلكه نحوه ساخت پیدا كردن (یا ساخت یافتن) واقعیت اجتماعی یعنی، دیالكتیك میان فعالیتها و شرایطی است كه در زمان و مكان حادث میشود. بر اساس تئوری ساختیابی گیدنز قلمرو پژوهش علوم اجتماعی نه تجربه کنش فردی و نه وجود نوعی کلیت اجتماعی، بلکه کردارهای اجتماعی سازمان یافته در زمان و مکان است (Giddens, 1984: 2) هستیشناسی گیدنز درباره زمان و مكان او را قادر می سازد كه نه تنها با تفاوت میان سطح خرد و كلان سروكار داشته باشد، بلكه آنها را به شكل تاریخی و فرآیندهای پویا و در حال رشد ببیند (توسلی، 1376: 14). تعامل و دیالكتیك بین عوامل ساختاری و كنشی كه مربوط به عاملان و كنشگران اجتماعی میشود، در تبیین واقعیتها و فرآیندهای اجتماعی، مورد توجه قرار میگیرد. از نظر گیدنز، مسأله عاملیت و ساختار، برای کوچکترین مسأله مانند ذهنیت فرد تا نظامهای جهانی قابل کاربست است (Pierson,2005:135). ساختار متکی و وابسته به فعالیت است. ساختار، هم میانجی و هم پیامد فرایند ساختاری شدن تولید و بازتولید اعمال در راستای زمان و مکان است (ریترز، 1374: 6-7). به نظر گیدنز ساختار فقط در کنش و بر اثر کنش انسانی وجود دارد. گیدنز ساختار را متشکل از قواعد و منابع در نظر میگیرد و تأکید می کند که قواعد و منابع با یکدیگر مرتبط هستند و شاخصها و استفاده از آنها، صرفاً به لحاظ تحلیلی تفکیک شدهاند و در جهان تجربی واقعی با هم هستند. از اینرو قدرت، مجازات و وسایط ارتباطی متصل به یکدیگرند، همانگونه که قواعد و منابع ساختار اجتماعی این گونهاند. گیدنز استدلال میکند که افراد از قواعدی پیروی میکنند که در ساختار اجتماعی جای دارد و معرفت جمعی در مورد قواعد اجتماعی شرط تعامل اجتماعی است، به اعتقاد او افراد هم تابع قاعدهاند و هم خالق آن (پارکر، 1383: 81).
نظریه گیدنز، در پی تلفیق ساختار و عاملیت و ارائه مفهوم قانع کننده تری در باب درک پدیدههای جهان اجتماعی است. گیدنز، قواعد و منابع را که به منزله خواص نظامها سازمان یافتهاند ساخت تلقی کرده و معتقد است روابط باز تولید شده کنشگران که به منزله اعمال متداول سازمان یافته هستند، توسط نظام، بسط مییابند. گیدنز مفهوم ساخت یابی را متضمن دو وجهی بودن ساختار دانسته است و آن را در اساس، به خصلت بازگشتی بودن زندگی اجتماعی مربوط میداند (همان: 870). نکتهای که حائز اهمیت است، این نکته است که دیدگاه علامه طباطبایی و گیدنز دارای تشابهاتی است که در راستای رسیدن به اهداف این پژوهش، می تواند مثمر ثمر باشد. در نظریه اعتبارات علامه طباطبایی، ساخت و عامل با هم معنا پیدا میکنند. این موضوع، در ظاهر، مهمترین وجه تشابه دو نظریه اعتبارات و ساخت یابی است که ساخت را بدون عامل نمیتوان تبیین کرد.
با توجه به اهمیت عوامل فردی و ویژگیهای شخصیتی افراد و نیز ساختارهای اجتماعی در توسعه اجتماعی و اقتصادی و مشاركت اجتماعی به عنوان مؤلفه اصلی آن، رویكردهای جدید مشاركت به نقش اثر گذار عوامل فردی و ساختارهای اجتماعی در این ارتباط توجه نمودهاند. جدول زیر مفهوم مشارکت در مکتبهای مختلف را بیان می دارد.
جدول شماره 1: خلاصه مفاهیم مشارکت در مکاتب نظری
مکتب نظری | بازتعریف نظریه در پژوهش |
ساختارگرایی | مشارکت اجتماعی مردم جزئی از ساخت اجتماعی جامعه است و تغییر در ساختهای اجتماعی مشارکت را بالا می برد |
کارکردگرایی | نقشها و کارکردهای افراد جامعه مشارکت آنها را پدید می آورد |
تضاد | مشارکت در ساختار و روابط قدرت و نظام متمرکز و دیوانسالار وجود دارد و عدم تقسیم قدرت مانع ورود مردم به عرصه مشارکت میشود و نخبه گرایی و تخصص گرایی مانع اصلی توزیع قدرت است |
کارکردی - ساختاری | زمینههای عاطفی و شناختی کنشگران مبنای مشارکت است و انسجام اجتماعی باعث نظم اجتماعی میشود که اگر زمینههای وفاق و همبستگی افراد فراهم اید مشارکت صورت می پذیرد (رشد شخصیت اجتماعی) |
تلفیقی | رابطه متعامل کنشگران و ساختارهای اجتماعی مشارکت را افزایش میدهد و ساخت و عامل با هم معنا پیدا می کنند |
همچنین بر اساس مبانی فکری ایرانی اسلامی و نظریههای مشارکتی جدید برای نوسازی بافتهای فرسوده در محلات دارای بافت فرسوده، برنامههایی از نوع برنامهریزی فضایی با تاکید بر رهیافت برنامهریزی مشارکتی شکل گرفت. این ایده در محلههای مختلف تهران از جمله محلات سیروس، جوادیه و هفتچنار، به صورت عملی و به شیوهی متفاوت سعی در جهت جلب مشاركت شهروندان در این برنامهها اجرایی گردیده است. در هر محله و یا هر طرح بنا بر مقتضیات زمانی و مکانی از شیوهای متفاوت برای جلب مشارکت بهره برده شده است. طرح نوسازی محله سیروس در پی آمادگی یك تشكل محلی برای مشاركت در نوسازی در سال 1381 با رویكرد برنامهریزی مشاركتی در دو مرحله 1- برنامه راهبردی و طرح ساختاری 2- طراحی و ارائه الگوهای شهری برای ساماندهی مورد تصویب قرار گرفت. در محله هفتچنار به روش تحریك انگیزه برای نوسازی، از طریق نمایش پیامدهای واقعی در بم سعی در جلب مشارکت مردم در برنامههای بازآفرینی بافت فرسوده بود. در محله جوادیه طرح منظر شهری محله با رویكرد مشاركتی و با ایجاد دفتر تسهیلگری در محله مورد اجرا قرار گرفت. ولی نتایج نشان داد که مشارکت حداکثری محقق نشده است. برخی نقش و ویژگیهای فردی ساکنین را در این امر دخیل دانسته و برخی دیگر مدیریت شهری و برنامهریزان را تاثیرگذار دانستهاند. این مقاله با بررسی تجربه مشارکتی سه محله برآن است كه عوامل موثر و دخیل در برنامهریزی مشارکتی را در طرحهای بازآفرینی بافتهای فرسوده مورد بررسی قرار دهد. مساله اصلی پژوهش این بوده است كه در برنامههای بازآفرینی بافتهای فرسوده چه عواملی در مشاركت شهروندان موثر بوده است؟ و این عوامل در چارچوب چه نظریهای قابل تبیین است؟
روش
روش تحقیق این پژوهش مصاحبه و تکنیک تحلیل مصاحبهها، تحلیل محتوا است. شییه و شانون رهیافتهای موجود در زمینه تحلیـل محتـوا را بـه سه دسته تحلیـل محتـوای عرفـی و قـراردادی، تحلیل محتوای تلخیصی یا تجمعی و محتوای جهتدار تقسیم میکنند (ایمان و نوشادی، 1390: 18). تحلیل محتوای جهتدار زمانی کاربرد دارد که نظریه یا تحقیقاتی قبلی دربارة یک پدیده مطرحاند که یا کامل نیستند یا به توصیفهای بیشتری نیازمندند. این روش را معمولاً براساس روش قیاسی متکی بر نظریه طبقهبندی میکنند که تمایزات آن با دیگر روشها براساس نقش نظریه در آنهاست. هـدف تحلیـل محتـوای جهتدار، معتبر ساختن و گسترش دادن چارچوب مفهومی نظریه و یا خـود نظریـه است. نظریه از پیش موجود میتواند بـه تمرکـز بـر پرسـشهـای تحقیـق کمـک کنـد. ایـن امـر پیشبینیهایی را درباره متغیرهای مورد نظر یا درباره ارتباط بین متغیرها فراهم میکند (همان: 24). کریپندورف (2004) معتقد است که در تحلیل محتوای کیفی باید مراحل تعریف داده تحلیل، کاهش داده و استفاده از نظام مقولهبندی و سپس اصلاح نظام مقولهبندی بر اساس دادهها انجام گیرد (Rader, 2007).
برای این منظور دادههای مورد نیاز از طریق روش مصاحبه عمیق جمعآوری و هر مصاحبه به عنوان واحد تحلیل انتخاب شد. سپس از درون مصاحبه تمها و مقولات اصلی استخراج و در ادامه مقولات استخراج شده از مصاحبهها ترکیب و مفاهیم مشترک آنها شناسایی شد. جامعه آماری پژوهش با روش نمونهگیری هدفمند از بین مدیران، برنامهریزان و سازندگان در بافتهای فرسوده انتخاب شدند. در این پژوهش از دو نمونهگیری هدفمند و نظری به طور همزمان استفاده شد. از روش نمونهگیری هدفمند برای گزینش افراد مورد مصاحبه و از نمونهگیری نظری برای تشخیص تعداد افراد، تعیین محل دادههای مورد نیاز و یافتن مسیر پژوهش استفاده شده است (glaser & strauss, 1967). با استفاده از نمونهگیری هدفمند، محقق کیفی با افرادی گفتگو میکند که در زمینه موضوع تحت مطالعه یا جنبههایی از آن دارای اطلاعات و شناخت مناسب باشند. این افراد را اصطلاحاً مطلعین یا دروازهبان میخوانند (wiryam, 1998; Neuman, 2000). مطلع یا دروازهبان فردی است که محقق میدانی از طریق وی در مورد موضوع مورد بررسی در میدان تحقیق اطلاع حاصل میکند. اشباع نظری نیز به عنوان معیار تعیین حجم نمونه انتخاب شد؛ به طوری که مصاحبهها تا آنجایی ادامه یافتند که دیگر داده و اطلاعات جدیدی از مصاحبهها به دست نمیآمد و صرفا تکرار اطلاعات قبلی بود که حدود 30 نفر از برنامهریزان و مدیران اجرایی طرحهای نوسازی و بهسازی است که در برنامهریزی و اجرای پروژه نوسازی و بهسازی محلات سیروس، جوادیه و هفت چنار درگیر بودهاند.
محدوده مورد مطالعه
انتخاب محلههای مورد مطالعه بر اساس مطالعات و تحقیقات پیشین و تجربیات بیان شده در آنها صورت گرفته است در تحقیقات انجام گرفته پیشین، در معرفی تجارب نوسازی و بهسازی به شیوه مشارکتی موفق، محلات سیروس در منطقه 12، هفتچنار در منطقه 10 و جوادیه در منطقه 16 را نمونههایی از تجارب موفق در زمینه برنامهریزی فضایی با رهیافت مشارکتی در مدیریت شهری تهران معرفی نمودهاند (اکبرپور و همکاران، 1390؛ هاشمنژاد و همکاران، 1391؛ مغانلو، 1389؛ موسوی و همکاران، 1396 و...). در این پژوهش این سه محله به عنوان نمونه موردی برای مطالعه انتخاب شده است تا رهیافت مشارکتی در این محلات و پروژهها مورد بررسی قرار گیرد.
محله سیروس در منطقه 12 تهران واقع شده است، حدود 43 هکتار مساحت دارد و خیابانهای 15 خرداد در شمال، ری در شرق، مولوی در جنوب و مصطفی خمینی در غرب محدوده آن را مشخص میکند. در سه گوشه آن تقاطعهای مهمی چون میدان قیام، چهار راه مولوی و چهار راه سیروس قرار گرفتهاند. از 394819 متر مربع مساحت محله بیش از 89 % (351446 متر مربع) را سطح پلاکهای ملکی و فقط کمتر از 11 % (43373 متر مربع) را فضاهای عمومی معابر به اشغال در آوردهاند. طرح ویژه محله سیروس با رویکرد شهرسازی مشارکتی در دو مرحله 1) برنامه راهبردی و طرح ساختاری و 2) طراحی و ارائه الگوهای شهری برای ساماندهی، بهسازی و نوسازی محله تهیه شده و طرح ساختاری و ضوابط و مقررات عمومی آن در تاریخ 27/3/82 (طبق بند 2 صورتجلسه شماره 357) به تصویب کمیسیون ماده 5 رسیده و در تاریخ 25/5/82 برای اجرا به شهرداری ابلاغ شده است.
نقشه شماره 1: موقعیت جغرافیایی محله سیروس
ماخذ: درگاه شهرداری منطقه 12، 1398
محله هفتچنار دارای 9/80 هکتار وسعت است که از شمال به خیابان کمیل، از شرق به خیابانهای پور اسلامی، دعوتی، محمود عرب، از جنوب به خیابان قزوین و از غرب به خیابان رنجبر محدود میشود. میانگین مساحت قطعات مسکونی محله 9/1000 مترمربع و جمع پلاکهای فرسوده محله 3814 قطعه میباشد. مقایسه شاخصهای محله با متوسط وضعیت شهر تهران حاکی از فرسودگی بافت مسکونی و پایین بودن کیفیت سکونت در این محله است. گستردگی بافت فرسوده، کمبود سرانههای شهری و مشکل مالکیت بخشی از پلاکها از نقاط ضعف اصلی محله محسوب میشود.
نقشه شماره 2: موقعیت جغرافیایی محله هفت چنار
ماخذ: درگاه شهرداری منطقه 10، 1398
ناحیه جوادیه با وسعتی معادل 6/120 هكتار به عنوان پهنهای مسكونی در منطقه 16 تهران و در حاشیه محورهای بزرگراهی نواب، تندگویان و شریان اصلی دشت آزادگان در جنوب كریدور راهآهن واقع شده است. در این ناحیه با پیاده كردن یك طرح ساده شطرنجی و ایجاد یك خیابان اصلی 20 متری و دو خیابان 10 متری به موازات آن و كوچهها و معابر فرعیتر عمود بر محورهای مذكور و نهایتاً تقسیم بلوكهای شهری به قطعات كوچك و ریزدانه توسط زمینداران، زمینه برای ساخت و ساز فشرده و متراكم مسكون